-
چهارشنبه, ۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۳ ب.ظ
-
۶۵
پخش برنامه " کبوتر حرم "
دوم آبان ماه 1401
مدت زمان: 15 دقیقه 25 ثانیه
:قسمت دوم از شبکه جهانبین هر دوهفته ساعت 17.15
پخش برنامه " کبوتر حرم "
دوم آبان ماه 1401
مدت زمان: 15 دقیقه 25 ثانیه
:قسمت دوم از شبکه جهانبین هر دوهفته ساعت 17.15
بو الحسن علی بن موسی(ع) ملقب به «رضا» امام هشتم از ائمه اثنی عشر(ع) و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. امام رضا (ع) از سلاله پاک رسول خدا (ص) و جانشین ایشان است. ایشان به عالم آل محمد نیز شهرت دارد. در این بخش از دین و مذهب نمناک زندگی نامه امام رضا(ع) را از ولادت تا شهادت به اختصار بیان می کنیم.
امام رضا(ع) بنابر نظر مشهور مورّخان وی در یازدهم ذی القعده سال 148 هـ. ق، در مدینه منوّره متولد شد. (الکافی، ج 1، ص 486)
نام مبارکشان «علی»، کنیۀ آن حضرت، «ابوالحسن» و دارای القاب متعدّدی از جمله؛ رضا، صابر، فاضل، قرة اعین المؤمنین (نور چشم مؤمنان) و... هستند. (الهدایة الکبری، ص 279؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 284)
اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» به معنای «خشنودی» است.
پدر بزرگوار امام رضا(ع)، امام موسی کاظم(ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند.
مادر گرامی امام رضا(ع) نجمه نام داشت. (الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص 374؛ الاختصاص، ص 196)
البته نام های دیگری نیز برای مادر گرامیشان ذکر کرده اند. (سیره معصومان، ج 6، ص 142)
حضرت رضا(ع)، دوران کودکی و جوانی را تا سال 201 هجری قمری در مدینه طیّبه(حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ص 426) که مهبط وحی بود در خدمت پدر بزرگوارش سپری کرد و مستقیماً تحت تعلیم و تربیت امام هفتم(ع) قرار گرفت و علوم و معارف و اخلاق و تربیتی را که امام کاظم(ع) از پدرانش به ارث برده بود، به او آموخت.(پژوهشی دقیق در زندگانی امام رضا (ع)، ج 1، ص 50)
در منابع تاریخی اطلاعاتی از حضور ایشان در بغداد هنگام زندانی بودن پدر بزرگوارشان در آن شهر در دسترس نیست.
امام رضا(ع) دارای تعدادی کنیز بودند، از جمله کنیزان ایشان، سبیکه مادر امام جواد(ع) است. وی کنیزی بود که به او سبیکه یا دُرّه می گفتند، حضرت رضا او را خیزران نام گذاشتند و این بانو از اهالی نوبه (منطقه ای در آفریقا) است.(إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 91)
همسر دائمی امام رضا(ع) ام حبیبه بود.(عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 147)
وی همسری به نام سبیکه داشت (الأئمة الاثنا عشر، ص. 98)که گفته شده است از خاندان ماریه همسر پیامبر(ص)بود. (الکافی، ج 1، ص 486؛الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 247)
علاوه بر سبیکه، در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است:مأمون به امام رضا(ع) پیشنهاد داد که با دخترش « ام حبیب » ازدواج کند و امام نیز پذیرفت. طبری این ازدواج را در حوادث سال 202ق یاد می کند. (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 531)
گفته اند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامه هایش بوده است.( التتمة فی تواریخ الأئمة(ع)، ص 123)
یافعی نام دختر مأمون را « ام حبیبه » می داند که مأمون او را به عقد امام رضا در می آورد.( الأئمة الاثنا عشر، ص 98؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 41)
سیوطی نیز، از تزویج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد می کند ولی اسم آن دختر را ذکر نمی کند. (سیوطی، تاریخ الخلفاء، 1425ق، ص226)
در تعداد و اسامی فرزندان امام رضا(ع) نقل های مختلفی وجود دارد؛ گروهی آنها را پنج پسر و یک دختر، به نام های محمّد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه ذکر کرده اند.(تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ص44)
همچنین در نقلی شیخ صدوق در سلسله سند روایتی از فاطمه به عنوان یکی از دختران آن حضرت نام برده است؛(عیون أخبار الرضا، ج2، ص71)
امّا شیخ مفید بر این عقیده است، که امام هشتم(ع)، فرزندی جز امام جواد(ع) نداشتند.(الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص271)
ابن شهرآشوب(المناقب، ج4، ص367) و طبرسی،(إعلام الوری بأعلام الهدی، ج2، ص86) نیز بر همین اعتقادند.
امامت و وصایت حضرت رضا(ع) بارها توسط رسول خدا(ص)، پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان(ع) اعلام شده بود. به ویژه امام کاظم(ع) بارها در حضور مردم، ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرّفی کرده بودند که به یک نمونه از آنها اشاره می شود:
از محمّد بن اسماعیل بن فضل هاشمیّ چنین روایت شده است که گفت:بر امام موسی کاظم(ع) وارد شدم در حالی که ایشان به شدّت مریض بودند، به حضرت عرض کردم:اگر خدای ناکرده برای شما اتّفاقی بیفتد- و خدا آن روز را نیاورد- به چه کسی رجوع کنیم (امام بعد از شما کیست)؟ فرمود:«به فرزندم علیّ، نوشته او، نوشته من است، و او وصیّ و جانشین من بعد از مرگم خواهد بود».(عیون أخبار الرضا، ج1، ص20 و 21)
امام رضا (ع) پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را در مدینه بر عهده گرفت و به رسیدگی امور پرداخت، ایشان با جمع کردن شاگردان پدر به دور خود به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق (ع) مشغول شد و در این راستا گام های بزرگ و استواری برداشت.
پس از شهادت امام کاظم(ع) که در سال 183 هـ ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا(ع) شروع شد، و با توجه به این که هارون (پنجمین خلیفه عباسی) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا(ع) معاصر زمان هارون بود.
امام رضا(ع) به مدت 20 سال(17 سال در مدینه و 3 سال آخر در خراسان) امامت و رهبری مردم را بر عهده داشت.
هجرت امام رضا (ع) از مدینه به مرو در سال 200، یا 201 قمری بود. پس از تصمیم مأمون تصمیم مبنی بر دادن پیشنهاد ولایت عهدی به امام، او یکی از افراد خویش به نام رجاءبن ابی ضحاک را به مدینه فرستاد تا امام را به مرو محل اقامت مأمون بیاورد.(تاریخ یعقوبی، ج2، ص465)
مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنی هاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آن ها را در خانه ای و امام رضا را در خانه ای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.( مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص259)
امام رضا (ع) پس از هفده سال سکونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم، با نقشه و حیله مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت. آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در 55 سالگی به دست این خلیفۀ عباسی به شهادت رسید.
پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی ( بقعه هارونیه ) در روستای سناباد دفن کرد.( مفید، الارشاد، ج2، ص271)
در تعیین سال شهادت امام نقل های مختلفی به ثبت رسیده است. گروهی سال 202 هجری قمری را سال شهادت حضرت می دانند.(الأئمة الاثنا عشر، ص 98)
عده ای دیگر سال 203 هجری قمری را؛ سال شهادت امام رضا(ع) می دانند که مشهور، نظریه دوم است. (الکافی، ج 1، ص 486؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 247)
در تعیین روز شهادت آن حضرت نیز اتفاق نظر نیست؛ مانند در روز جمعه از ماه رمضان (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص531)
هفدهم ماه صفر،(التتمة فی تواریخ الأئمة، ص123)
و آخر ماه صفر.(الأئمة الاثنا عشر، ص. 98؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج2، ص41)
مشهورترین و قوی ¬ترین نظریه در تاریخ شهادت آن حضرت، روز جمعه، آخرین روز ماه صفر سال 203 هجری قمری است.(بحار الأنوار، ج49، ص 3)
از نگاه بزرگان شیعه، امام رضا(ع) همانند دیگر امامان معصوم(ع)، دارنده تمام کمالات و فضایل اخلاق انسانی در مرتبه اعلی است. به گفتۀ آنان، او آن چنان در قلّه شکوهمند کمال و فضیلت قرار دارد که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده اند، بلکه دشمنان کینه توز و سرسخت هم به مدح و ستایش او پرداخته اند.
درباره اوصاف اخلاقی آن حضرت «ابراهیم بن عباس» می گوید:
«هرگز ندیدم که امام رضا(ع) به کسی یک کلمه جفا کند و ندیدم که سخن شخصی را قطع کند و ندیدم که نیازمندی را از درگاه خویش رد کند. او هرگز در حضور افراد تکیه نمی داد و هرگز او را ندیدم که با صدای بلند بخندد، بلکه خنده اش تبسم و لبخند بود. وقتی که کنار سفره می نشست، همه خدمت کاران و غلامان را کنار سفره می نشاند». (عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص184)
امام رضا(ع) در دوران امامت خود با سه تن از حُکّام و خلفای عباسی روبهرو و معاصر بود:هارون الرشید، امین و مأمون.(پژوهشی دقیق در زندگانی امام رضا(ع)، ج 2، ص347)
سیره اخلاقی:نمونه های فراوانی از برخورد نیک امام در معاشرت با دیگران نقل شده است به طور مثال:رفتار محبت آمیز و همسفره شدن امام با بردگان و زیردستان حتی پس از ولیعهدی (عیون اخبار الرضا، ج2، ص159)
ابن شهرآشوب نقل کرده است که:
روزی امام به حمام رفت و یکی از حاضران که امام را نمی شناخت از ایشان خواست دلاکی او را انجام دهد. امام پذیرفت و شروع به دلاکی کرد. دیگران با مشاهده این ماجرا امام را به آن مرد معرفی کردند و وقتی آن مرد شرمسار شد و عذرخواهی کرد، امام او را آرام کرد و به دلاکی ادامه داد. (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص362)
امام رضا(ع) در مناظرات علمی که بزرگان ادیان و فرق در آن حضور داشتند، به مجرد شنیدن صدای اذان، جلسه را ترک می کرد و در پاسخ به درخواست حاضران برای ادامه بحث علمی، فرمود:
نماز می گزاریم و بازمی گردیم. (عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص172)
گزارش هایی از عبادت های شبانه و شب زنده داری ایشان نقل شده است. (عیون اخبار الرضا، ج2، ص184)
امام رضا(ع) هنگام حضور در مدینه، در روضه نبوی می نشست و دانشمندانی که از پاسخ سؤالات درمی ماندند، از امام یاری می خواستند. (اعلام الوری، 1417ق، ج2، ص64)
پس از حضور در مرو نیز از رهگذر مناظراتی که برپا می شد، به بسیاری از شبهات و سؤالات پاسخ می گفت. افزون بر آن امام در منزل خود و در مسجد مرو حوزه علمی تشکیل داد ولی وقتی مجلس درس امام بالا گرفت مامون دستور تعطیلی آن را صادر کرد و امام او را نفرین کرد. (عیون اخبار الرضا، ج2، ص172)
در سیره رضوی بر نقش خانواده در تربیت فرزند تاکید شده و مواردی همچون لزوم ازدواج با همسر صالح، (الکافی، 1363ش، ج5، ص327)؛ اهتمام به ایام بارداری، (الکافی، 1363ش، ج6، ص23)؛نامگذاری نیک، (الکافی، 1363ش، ج6، ص19) و تکریم کودک (مستدرک الوسائل، 1408ق، ج15، ص170)گوشزد شده است.
در مورد اهتمام امام رضا(ع) به انس گرفتن با نزدیکان نیز نقل شده است که هرگاه امام فراغتی پیدا می کرد، نزدیکان و اطرافیانش از کوچک و بزرگ را جمع می کرد و به گفتگو با آنان می پرداخت.(عیون اخبار الرضا،ج2، ص159)
زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام پر است از لحظاتی نورانی و شگفت انگیز که دل شیفتگان را می برد. از کتاب «دیوان خدا» نوشته نعیمه دوستدار که براساس منابع موثق تدوین یافته چند داستان برگزیده ایم که تقدیم عاشقان اهل بیت علیهم السلام می کنیم:
مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت: «آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده است».
حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است». مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.
حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.
امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند: « سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...
با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم... با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»
مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!» «ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم»؛ امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هستیم».
در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم».امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».
از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!... فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.
آن روز صبح به همراه امام رضا علیه السلام از مدینه خارج شدیم. در راه فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر می توانستم امام را آزمایش کنم.در همین فکرها بودم که امام پرسیدند: «حسین!... چیزی همراه داری که از باران در امان بمانی؟!»
فکر کردم که امام با من شوخی می کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثری از شوخی ندیدم. با تردید گفتم: «فرمودید باران؟! امروز که حتی یک لکّه ابر هم در آسمان نیست...». هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره ای باران که روی صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم. سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهای سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما می آمدند و جایی درست بالای سرِ ما، درهم می پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.
به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!»
خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.
نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».
وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم. شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگی ات را از بین می برد.
بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم.
یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است».
خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!... گناه کردم... ببخشید!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستید». حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم ... بغض راه گلویش را گرفته بود.
حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم... حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.
«پسرم! چرا با ما نمی آیی؟»
«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم».
«بگو پسرم!»
«پدر! آیا مرا دوست دارید؟»
«البته پسرم!»
«اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟»
«حتما پسرم».
«پدر!... چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».
سکوت سنگینی بر لب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و... .
من و «احمد بَزَنطی» در دِه صَریا در مورد سن حضرت رضا علیه السلام صحبت می کردیم. از احمد خواستیم که وقتی به حضور امام رسیدیم، یادآوری کند که سن امام را از خودشان بپرسیم.
روزی توفیق دیدار امام، نصیب مان شد. آن موقع، ما، جریان سؤال از سن امام را به کلّی فراموش کرده بودیم، امّا به محض این که احمد را دید، پرسید:
«احمد! ... چند سال داری؟»
سی و نه سال.
امام فرمود: «امّا من چهل و چهار سال دارم».
روز عجیبی بود. فرستاده مأمون خلیفه عباسی آمده بود تا امام را از مدینه به سوی خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام، همه و همه، نشانه های جدایی بودند. وقتی خواست با تربت پیامبر صلی الله علیه و آله وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایی را نداشت.
طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جای مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، امّا با دیدن اشک امام، دلم گرفت. سکوت تلخی روی لب هایم نشست. امام فرمودند:
«خوب مرا نگاه کن!... حرکتم به سوی شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانی!... بدن من در کنار قبر هارون پدر مأمون دفن خواهد شد».
کنار امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشسته بودم. امام نگاهی به من کردند و فرمودند:
«نعمان!... سال ها بعد، یکی از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده ای شهید خواهد شد. اسم او مثل اسم من، علی است. اسم پدرش هم مانند اسم پسر«عمران»، موسی است. این را بدان! هرکس که قبر او را زیارت کند، خدا تمام گناهان قبل از زیارتش را خواهد بخشید... به خاطر پسرم علی».
حرف امام که تمام شد، سکوت کردم و به گلیم کهنه اتاق خیره شدم. با خودم گفتم: «این درست!... امّا من چرا گناه کنم که به خاطر بخشش، امام رضا علیه السلام را زیارت کنم؟ باید به خاطر دلم و برای محبتم به اهل بیت علیهم السلام او را زیارت کنم».
به امام نگاه کردم. انگار با لبخندش حرفم را تأیید می کرد.
تنگ دست بودم و روزگارم به سختی می گذشت. یکی از طلبکارهایم برای گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صریا حرکت کردم تا امام رضا علیه السلام را ببینم. می خواستم خواهش کنم که وساطت کنند از او بخواهد که مدتی صبر کند.
زمانی که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورم. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً به چه منظوری به صریاء آمده بودم. مدّتی که گذشت، حضرت رضا علیه السلام ، اشاره کردند که گوشه سجاده ای را که در کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشته ای هم کنار پول ها قرار داشت. یک روی آن نوشته بود: «لا اله الاّ اللّه ، محمد رسول اللّه ، علی ولی اللّه ». و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیّه اش هم خرجی خانواده ات است».
همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «دهِ سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهی به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».
امام پیاده شدند و آب خواستند. نگاهی به صحرا کردیم. اثری از آب نبود. نگران برگشتیم. امّا از تعجّب زبانمان بند آمد. امام با دست شان مقداری از خاک را گود کرده بود و چشمه ای ظاهر شده بود. وارد «سناباد» شدیم. کوهی نزدیک سناباد بود که از سنگ آن، دیگ های سنگی می ساختند. امام به تخته سنگی از کوه تکیه دادند و رو به آسمان گفتند:
«خدایا!... غذاهایی را که مردم با دیگ های این کوه می پزند، مورد لطفت قرار ده و به این غذاها برکت عطا کن!»
فکر می کنم خدا به برکت دعای امام، به کوه، نظر خاصی کرد. چون امام خواستند که از آن روز به بعد، غذایشان را فقط در دیگ هایی بپزیم که از سنگ آن کوه ساخته شده باشد.
روز بعد، پس از کمی استراحت، امام به طرف محلی که «هارون» پدر مأمون در آن دفن شده بود، حرکت کردند. مأموران حکومتی جار زدند که امام می خواهد قبر هارون را زیارت کند، امّا امام با یک حرکت ساده، نقشه های مأموران را نقش بر آب کرد. آن حرکت هم این بود که کنار قبر هارون ایستادند و با انگشت، خطی در کنار قبر، کشیدند. بعد رو به ما فرمودند: این جا قبر من خواهد شد... شیعیان ما به این جا خواهند آمد و مرا زیارت خواهند کرد... و هرکس به دیدار قبرم بیاید، خدا لطفش را شامل حال او خواهد کرد. بعد رو به قبله ایستادند و نماز خواندند و با سجده ای طولانی، چیزهایی را زیر لب زمزمه کردند. اشک در چشمم جمع شده بود.
امام رضا (ع) در ایام حیات پر برکتشان آثار و رساله ها و صحیفه های زیادی داشتند که به مناسبت میلاد با سعادت آن حضرت مهم ترین آنها را با هم مرور می کنیم .
به گزارش خبرگزاری برنا؛ مهم ترین آثار امام رضا (ع) در ایام حیات پر برکتشان عبارتند از :
رسالهٔ ذهبیه
رسالهٔ ذَهَبیّه یا طِبُّ الرِّضا، رسالهای در طب و حفظِ سلامتی است که بهدستورِ مأمون و بهقلمِ علی بن موسی الرّضا نوشته شدهاست.این کتاب که رسالهٔ ذهبیّه نام گرفته، دربارهٔ پزشکی است و چون بهدستورِ مأمون آن را با آبِ طلا نوشتهاند، یکی از گرانبهاترین رسالههای پزشکی است.
در این رساله مطالبی دربارهٔ صَفْرای زرد، صفرای سیاه، بَلغَم و نقشِ تغذیهٔ درست و داروهای سنتی در درمان بیماریهای مربوط به آنان آمده است.در سندیتِ این کتاب، ابهاماتی وجود دارد که اعتبارِ آن را موردِ تردید و خدشه قرار دادهاست؛ از جمله کسانی که به اعتبارِ این کتاب به دیدهٔ تردید نگریسته، محمدباقر مجلسی است.
صحیفة الرضا
صَحیفَةُ الرِّضا یا صحیفهٔ رَضَویّه، مجموعهای از احادیثِ منتسب به علی بن موسی الرّضا است که بهوسیلهٔ عبدلله بن احمد بن عامر روایت شده که او آنها را از پدرش احمد و پدرش از علی بن موسی الرّضا در سال ۱۹۴ ه.ق در مدینه شنیدهاست.
این مجموعه شاملِ احادیثِ مختلف در موضوعاتی از قبیلِ نیایش به درگاهِ خداوند، اهمیتِ پنج وعدهٔ نماز و نمازِ مَیِّت، فضایلِ اهل بیتِ پیامبر، هر یک از اهل بیتِ پیامبر، تقویتِ روابطِ خویشاوندی، خطرِ تقلّب، غیبت و یاوهگویی و دیگر موضوعات به نگارش درآمدهاست.
عیون الاخبار الرضا
عُیُونُ اَخبارَ الرِّضا کتابی است که نویسندهٔ آن، اِبنِ بابِوَیْه، معروف به شیخ صدوق، هر چیزی را که دربارهٔ علی بن موسی الرّضا روایت شده، گردآوری کردهاست.
مناظراتِ دینی و احادیثی که از علی بن موسی نقل شده، چراییِ انتخابِ نامِ وی، روایاتِ مربوط به درگذشت و معجزاتی که در حرمش واقع شده، از موضوعاتِ این کتاب است.در این کتاب، رسالههای مختصری نیز از علی بن موسی نقل شدهاست.
فقه الرضا
فِقْهُ الرِّضا یا فِقهِ رَضَوی کتاب دیگری است که منتسب به علی بن موسی الرّضا است. این کتاب تا سدهٔ دهم هجری قمری و هنگامیکه محمدباقر مجلسی آن را معتبر اعلام کرد، ناشناخته بود. بااینحال بیشترِ علمای شیعه در اعتبارِ این کتاب تردید دارند.
آشنایی با سیره اخلاقی امام رضا(ع)
اخلاق، یکی از عناصر مهم شخصیت انسان است و کاشف کیفیت ذات، و درون اوست. امام رضا(ع) به اخلاق عالی و ممتاز، آراسته بودند، و بدین سبب دوستی عام و خاص را، به خود جلب کردند.
اخلاق، یکی از عناصر مهم شخصیت انسان است، و کاشف کیفیت ذات، و درون اوست. امام رضا (ع) به اخلاق عالی و ممتاز، آراسته بودند، و بدین سبب دوستی عام و خاص را، به خود جلب کردند، همچنین انسانیت آن حضرت، یگانه و بیمانند بود، و در حقیقت تجلی روح نبوت، و مصداق رسالتی بود که خود آن حضرت، یکی از نگهبانان و امانتداران و وارثان اسرار آن به شمار میرفت. از ابراهیم بن عباس صولی (۱) نقل شده، که گفته است:
من ابوالحسن الرضا علیه السلام را هرگز ندیدم در سخن گفتن، با کسی درشتی کنند.
من ابوالحسن الرضا علیه السلام را هرگز ندیدم سخن کسی را پیش از فراغ از آن، قطع کند.
هرگز درخواست کسی را ،که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمودند.
هرگز پاهای خود را، جلو همنشین، دراز نمیکردند.
هرگز در برابر همنشین تکیه نمیکردند.
هرگز او را ندیدم،که غلامان و بردگان خود را بد گویند.
هرگز او را ندیدم، که آب دهان بیندازند.
هرگز او را ندیدم، که قهقهه بزند، بلکه خندهاش تبسم بود.
تا آنجاکه میگوید: هر که بگوید در فضلیت، کسی را مانند او دیده، از او باور نکنید.(۲)
نقل شده زمانی که امام رضا علیه السلام مجبور به پذیرفتن ولایت عهدی شدند، چون روز عید فرا رسید مامون برای خواندن نماز از امام علیه السلام دعوت به عمل آورده ایشان با سادهترین پوشش و با لباسی که مخصوص نماز عید بود حاضر شدند، این لباس عبارت بود از دو قطیفه روی لباس و عمامه سفیدی از کتان که به سربسته بود که یک طرف آن را به سینه و طرف دیگرش را میان دو شانه انداخته بودند عصایی به دست داشتند، در حالی که کفش برپا نداشتند چون همراهان ایشان این وضعیت را دیدند آنان هم چون امام راه افتادند.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام جامع تمام فضائل بودند، به طوری که تمام صفات عالی در ایشان جمع شده بود. خصایص شریف امام رضا علیه السلام قسمتی از صفات جدش، بزرگترین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود که از میان پیامبران ممتاز بودند. ایشان درباره زهد به نقل از پدرانشان میفرمودند زاهد آن است که حلال دنیا را از ترس حساب و کتاب و حرام دنیا را از ترس عقاب ترک میکند.(۳)
محمد بن عباد (۴) درباره رفتار زاهدانه آن حضرت میگوید: پوشش ابوالحسن علیه السلام در طول تابستان همواره یک بوریا بود. ایشان در طول زمستان با همه عظمت و وقاری که داشتند پوششی ساده داشتند و به دور از هر گونه علامتگذاری و یا این که رنگ مخصوصی داشته باشد همیشه لباس زبر به تن میکردند مگر آن که میخواستند پیش مردم و به دیدن آنها بروند که در آن وقت بهترین لباس خود را میپوشیدند.(۵)
امام میفرمودند: لباس مظهر خارجی انسان است نمیتوان نسبت به آن بیتوجه بود حرمت مومن ایجاب میکند که انسان در ملاقات با او، شئون خود و وی را رعایت کند و مقید باشد که پاکیزه و خوش لباس باشد.(۶)
از دلائلی که امام رضا علیه السلام نزد مردم، لباس خوب میپوشیدند این بود که اگر ظاهر انسان تمیز و پاکیزه باشد، دیگران از دیدن این فرد لذت میبرند و تحت تاثیر وی قرار میگیرند. هم چنان که از دیدن یک انسان کثیف و آلوده حالشان دگرگون میشود، ایشان لباس زیبا و پاکیزه میپوشیدند تا مردم با دیدن ایشان درس نظم و پاکیزگی را در کنار ساده زیستی بیاموزند و از طرفی نشان دهند که مومن از مال حلال در حدّ شأنش میتواند از امکانات این دنیا استفاده کند. همچنین نقل شده: در محیط خانه امام رضا علیهالسلام آثاری از زندگی اشرافی وجود نداشت از زیور و زینت استفاده نمیکردند، مگر این که خود را به عود هندی خام بخور میدادند.
گوشهگیری از دنیا و ساده زیستی برجستهترین صفات امام رضا علیه السلام بود. تمام راویان متفق القولند که وقتی آن حضرت ولیعهد مامون شدند هیچ توجهی به جنبه قدرت و عظمت آن نداشتند. نقل شده زمانی که امام رضا علیه السلام مجبور به پذیرفتن ولایت عهدی شدند، چون روز عید فرا رسید مامون برای خواندن نماز از امام علیه السلام دعوت به عمل آورده ایشان با سادهترین پوشش و با لباسی که مخصوص نماز عید بود حاضر شدند، این لباس عبارت بود از دو قطیفه روی لباس و عمامه سفیدی از کتان که به سربسته بود که یک طرف آن را به سینه و طرف دیگرش را میان دو شانه انداخته بودند عصایی به دست داشتند، در حالی که کفش برپا نداشتند چون همراهان ایشان این وضعیت را دیدند آنان هم چون امام راه افتادند.(۷)
نمونه دیگری از اخلاق امام رضا علیه السلام این بود که در دوران ولایت عهدی وتصدی بالاترین مقام در دولت اسلامی به هیچ یک از غلامانشان دستور نمی دادند که کارهای ایشان راانجام دهند.
روایت شده که وقتی ایشان به حمام نیاز داشتند از این که به کسی دستور بدهند حمام را برای ایشان آماده کنند، تنفر داشتند و خود کارهای شخصی خویش را انجام میدادند. همچنین ایشان جهت همدردی با مردم به حمام عمومی شهر میرفتند و از نزدیک با مردم معاشرت داشتند.(۸)
عبادت، فروتنی در مقابل خداوند است. انسان کامل به هر اندازه به خدا نزدیکتر باشد به همان اندازه خشوع و بندگیاش در مقابل خدا بیشتر میگردد، چنین کسانی هدفشان در عبادت فقط سپاس نعمتهای خداوند و نظرشان به قرب پیشگاه ابدیت میباشد این بزرگترین امتیازات مردان الهی در ارتباط با خداست، محور اصلی زندگی آنها خدای تعالی و عشق به خداست، شدت توجه به خدا موجب شده بود که آنها لحظهای از حق غافل نشوند، به طوری که اگر گاهی حالت غفلت در خواب یا بیداری به آنها دست میداد آن را برای خود گناه به حساب میآوردند.(۹)
از دیگر ویژگیهای آن حضرت این بود که هر دعایی را که شروع میکردند صلوات بر محمد و آل او میفرستادند در نماز یا غیر نماز بسیار صلوات میفرستادند، شبها موقعی که میخواستند بخوابند قرآن تلاوت میکردند، موقعی که به آیهای میرسیدند که در آن از بهشت و دوزخ سخن میگفتند گریه میکردند و میفرمودند: «پناه میبرم به خدا از آتش دوزخ»، آن حضرت هر سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت میکردند.
به همین دلیل همواره آنان را میبینیم که در وادی شکر الهی اظهار عجز میکنند و با این همه از خوف الهی لابه میکنند و این نشان دهنده تواضع و فروتنی آنها در مقابل ذات احدیت است.
پرهیزگاری و تقوای امام رضا علیه السلام طوری بود که نه تنها مردم، بلکه دشمنان نیز به آن اعتراف میکردند، ایشان همه فکر و اندیشهشان، حفظ دین خدا و اجرای وظایف الهی بود و نجات خود و مردم را در تقوا، پرهیزگاری و عبادت کردن میدانستند. چیزهایی که در دنیا وجود داشت، سبب نشد که ایشان از وظیفه خود دور بیفتد، ایشان به دنیا علاقه نداشتند و نسبت به آن بیرغبت بودند، زهد و عبادتشان بینظیر بود، همیشه سعی داشتند مردم را به تقوا و عبادت و پرستش خداوند دعوت نمایند (۱۰) چنان که به برادرشان زید فرمودند: «ای زید از خدا بترس، آن چه که ما به آن رسیدهایم به وسیله همین تقواست هر کس که تقوا داشته باشد و خدا را مراقب خود نداند از ما نیست و ما از او نیستیم.»(۱۱)
منابع تاریخی، امام رضا علیه اسلام را پرهیزگاری میدانند که مکرر به زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج و عمره میرفتند، ایشان به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله علاقه فراوانی داشتند، بالای قبر پیامبر صلی الله علیه و آله میرفتند و خودشان را به قبر شریف میچسبانیدند، در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله شش یا هشت رکعت نماز میخواندند در رکوع یا سجده سبحان الله سه بار یا بیشتر میگفتند، زمانی که نمازشان تمام میشد به سجده میرفتند آن قدر سجده را طولانی میکردند که عرق ایشان روی ریگهای مسجد میریخت، صورت مبارکشان را روی زمین یا خاک مسجد میگذاشتند، دائماً در حال عبادت بودند و به عبادت عشق میورزیدند و برای عبادت خداوند انواع رنجها را تحمل میکردند.(۱۲)
امام رضا علیهالسلام همچون پدر و اجداد پاکشان همواره قبل از هر چیز بنده خالص خداوند بودند، و همه چیز را در بندگی خدا دنبال میکردند در پرتو همین بندگی بود که به ارزشهای والای انسانی و مقامهای بلند معنوی دست یافتند. عبادت، راز و نیاز، مناجات و سجدههای طولانیشان نشان میدهد که ایشان دلداده خداست رابطه تنگاتنگ عاشقانه با ذات پاک خداوند داشتند. یکی از همراهان این بزرگوار در سفر خراسان میگوید: به روستایی رسیدیم، آن حضرت به نماز ایستادند، و سجدههای طولانی به جای آوردند، او میگوید: شنیدم امام در سجده میگفتند:
«خدایا اگر تو را اطاعت کنم حمد و سپاس مخصوص تو است و اگر نافرمانی کنم حجت و عذری برایم نخواهد بود، من و دیگران در احساس تو شریکی نداریم اگر نیکی به من رسد از جانب تو است. ای خدای بزرگوار! مردان و زنان با ایمان را در مشرق و مغرب در هر کجا هستند بیامرز.»(۱۳)
با توجه به مضمون دعاهای ائمه میبینیم دعای امامان ابتدا برای دیگران به خصوص مومنان بود بعداً برای خودشان دعا میکردند این نشاندهنده آن است که آنها چقدر به فکر دیگران بودند و در حق مردم مهربانی میکردند.
کسی را با تقواتر نسبت به خدای متعال مثل او ندیده بودم، ذکر خدا همیشه بر لبانشان جاری بود، همیشه خداترس و پارسا بود، موقعی که وقت نماز میشد در سجدهگاه خود مینشست و سبحان الله، لااله الا الله و ذکرهای دیگر میگفتند و بعد از نماز اطرافیان را نصیحت میکردند.
در مورد امام رضا علیه السلام باید گفت ایشان، اسوه کامل عبودیت بودند و در این راه به حدی رسیده بودند که ایشان را عاشق عبادت میدانستند. آن حضرت بسیاری از روزها را روزه داشتند و بسیاری از شبها بیدار بودند. به طوری که در زمان ایشان و نه بعد از آن، کسی به این درجه نرسید حتی زاهدترین افراد.
نکته مهم دیگر این که امام رضا علیه السلام بسیاری از اوقات شبانه روز به درس و بحث مشغول بودند، فقه و علوم محمدی را به شاگردانشان درس میدادند زیرا ایشان درس را نمونهای از ذکر و عبادت میدانستند و زمانی که از درس دادن فارغ میشدند به ذکر گفتن خدا میپرداختند.(۱۴)
اباصلت میگوید: من در سرخس به خانهای که حضرت را تحت نظر گرفته بودند رفتم، از نگهبان اجازه گرفتم او گفت: حالا موقع رسیدن به حضور ایشان نیست. گفتم: چرا؟ گفت: امام (علیه السلام) در هر شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند و از نماز، یک ساعت پیش از ظهر و نزدیک غروب فارغ میشوند و همه اوقاتشان در جای نماز نشسته و مشغول مناجات خدا میشود. اباصلت به نگهبان میگوید در همین موقع اجازه بگیر. اتفاقا اجازه گرفتند من در همان حال که ایشان انتظار نماز را داشتند به حضورش شرفیاب شدم.(۱۵)
اهمیت امام به نماز در سیره عملی ایشان کاملا مشهود است. نقل شده است روزی ایشان با بزرگان ادیان مختلف مناظره داشتند و سخنان زیادی بین امام (علیه السلام) و حاضران رد و بدل میشد، جمعیت زیادی در آن مجلس حاضر بودند. زمانی که ظهر شد امام فرمودند: وقت نماز است. یکی از حاضران که عمران نام داشت گفت: سرورم سخنانمان را قطع نکن که دلم آزرده میشود شاید اگر سخنانتان را ادامه دهی مسلمان شوم . ایشان فرمودند نماز میخوانیم و برمیگردیم امام برخاستند و نماز خواندند. (۱۶)
از دیگر ویژگیهای آن حضرت این بود که هر دعایی را که شروع میکردند صلوات بر محمد و آل او میفرستادند در نماز یا غیر نماز بسیار صلوات میفرستادند، شبها موقعی که میخواستند بخوابند قرآن تلاوت میکردند، موقعی که به آیهای میرسیدند که در آن از بهشت و دوزخ سخن میگفتند گریه میکردند و میفرمودند: «پناه میبرم به خدا از آتش دوزخ»، آن حضرت هر سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت میکردند و میفرمودند:
«اگر خواسته باشم قرآن را در کمتر از سه روز تمام کنم میتوانم ولی هیچ آیه را نخواندم مگر این که در معنی آن آیه فکر کنم، و درباره این که آن آیه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده، از این رو هر سه روز قرآن را تلاوت میکنم.»(۱۷)
ایشان هر دعایی که میکردند خیلی زود به اجابت میرسید، نقل شده که به مأمون خبر داده بودند که امام رضا علیه السلام مجالس علمی مربوط به دین و مذهب تشکیل دادهاند و این کار باعث شده مردم به مقام علمی ایشان پی ببرند. مامون فردی را مامور کرد که نگذارد مردم در این مجالس شرکت کنند، امام را نزد خود خواند و نسبت به ایشان بیاحترامی و پرخاشگری کرد. ایشان از نزد مامون با ناراحتی بیرون آمدند و در حالی که لبهای خود را تکان میدادند و میگفتند: به خدا سوگند او را نفرین میکنم که یاری خداوند از او برداشته شود. موقعی که به خانه رسیدند دو رکعت نماز به جا آوردند. اباصلت میگوید: امام هنوز نمازشان را تمام نکرده بودند که زلزلهای در شهر اتفاق افتاد، فریادهای زیادی شنیده میشد و گرد و غبار زیادی از زمین بلند شد. اباصلت اضافه کرد من از جایم حرکت نکردم تا امام (علیه السلام) سلام نماز را گفتند. بعد از آن بالای پشتبام رفتم و بیرون را نگاه کردم و جز سرهای شکسته چیزی ندیدم بعد از مدتی مأمون و لشکرش در حالی که سرشان شکسته بود را دیدم که با کمال خفت و خواری از شهر بیرون شدند.(۱۸)
از اباصلت هروی نقل شده است که روزی امام در منزل خود نشسته بودند، فرستاده هارون الرشید وارد شد و به ایشان چنین گفت: خلیفه شما را به حضور میطلبد. امام رضا علیه السلام برخاستند و
فرمودند: ای اباصلت او مرا جز برای امر ناگواری احضار نکرده است ولی به خدا سوگند نخواهد توانست آنچه را ناپسند میدارم در حق من انجام دهد زیرا دعای جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را همراه خود دارم که موجب حفظ جان من خواهد شد. ایشان وارد قصر هارون الرشید میشوند چون نگاه حضرت به هارون افتاد همان دعا را خواندند و در مقابل او ایستادند. هارون الرشید به امام چنین گفت: ای ابوالحسن، دستور دادهایم یکصد هزار درهم به شما بپردازند تا شما نیازهای خانواده خود را برآورده کنید. چون علی ابن موسی علیه السلام از آن مجلس بیرون رفتند هارون چنین گفت: من خواهان چیز دیگری بودم و پروردگار چیز دیگری اراده کرد و آن چه خدا بخواهد همان شود.(۱۹)
فردی به نام رجاء بن ابی ضحاک (۲۰) در مورد عبادت و مناجات امام رضا علیه السلام چنین میگوید: مامون مرا نزد امام علیه السلام به مدینه فرستاد که ایشان را از مدینه به خراسان نزد وی ببرد، مامون سفارش کرده بود که مواظب امام باشد. مسیر راه بصره، اهواز، فارس، خراسان بود و خیلی سفارش شده بودند که شبانه روز از ایشان جدا نشوند وی میگوید من همیشه کنار امام بودم و کسی را با تقواتر نسبت به خدای متعال مثل او ندیده بودم، ذکر خدا همیشه بر لبانشان جاری بود، همیشه خداترس و پارسا بود، موقعی که وقت نماز میشد در سجدهگاه خود مینشست و سبحان الله، لااله الا الله و ذکرهای دیگر میگفتند و بعد از نماز اطرافیان را نصیحت میکردند. (۲۱)
رجاء ابن ابی ضحاک اضافه میکند وقتی ایشان را نزد مامون بردم از من درباره احوالات امام پرسید من آنچه را دیده بودم برای او گفتم از رفتار و اعمال ایشان، رفتن و ماندنشان، همه آنچه که اتفاق افتاده بود. مامون گفت: ای پسر ضحاک این مرد بهترین خلق خدا روی زمین است، از همهی مردم دانشش و عبادتش بیشتر میباشد آنچه که از ایشان دیدی نزد کس دیگر نگو تا بزرگواری او بر کسی آشکار نشود مگر از زبان خود من.(۲۲)
از اصول اخلاقی که در زندگی همهی امامان فراوان دیده شده است جود و سخاوت است. سخاوت در مقابل بخل قرار دارد، یعنی انسان از امکانات مادی و معنوی که در اختیارش وجود دارد فقط خودش استفاده نکند بلکه با بخشش به دیگران قسمتی از مشکلات آنها را حل کند و دیگران را از نعمتهایی که خداوند به او داده، چه نعمت مادی و چه نعمتهای معنوی مانند علم برخوردار کند.(۲۳)
سخاوت از «سخاء» گرفته شده است و «سخا النار و یسخوها»، یعنی این که اگر خاکستر آتش را از آتش پاک کنیم، بهتر میسوزد و روشناییاش بیشتر میشود، بنابراین تعریف سخاوت که از همین ریشه است موجب روشنایی و گرم کردن کانون خانوادههای بینوایان میشود.(۲۴)
شاید بهترین تعریف درباره سخاوت بیان امام رضا علیه السلام باشد که فرمودند:
«السخی یاکل من طعام الناس لیاکلوا من طعامه و البخیل لایاکل من طعام الناس لئلا یاکلوا من طعامه»؛ انسان سخاوتمند از غذای دیگران میخورد تا از غذای او بخورند، ولی انسان بخیل از غذای دیگران نمیخورد تا از غذای او نخورند.»(۲۵)
در بررسی سیره امام رضا علیه السلام ویژگی بذل و بخشش بسیار به چشم میخورد. ایشان بسیار صدقه پنهانی میدادند و اموال خویش را بین نیازمندان تقسیم مینمودند. روایت شده که ایشان یک سال تمام ثروت خود را در روز عرفه بین نیازمندان تقسیم کردند. فردی به ایشان گفت: این گونه بخشش، ضرر است. حضرت فرمودند: این گونه بخشش ضرر و زیان نیست بلکه غنیمت است، هرگز چیزی را که به وسیله آن طلب اجر و کرامت میکنید، غرامت و ضرر به شما نیاور.(۲۶)
گزارش شده هر وقت سفره غذا را برای امام پهن میکردند کاسهای نزدیک ایشان قرار میدادند، ایشان از هر نوع غذا مقداری را برمیداشتند و در آن کاسه میریختند و دستور میدادند آن را بین فقرا تقسیم کنند. بعداً میفرمودند:
فلا اقتحم العقبه(۲۷)؛ باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد.
و میفرمودند: خداوند میداند که همه مردم قدرت این را ندارند که بنده آزاد کنند برای آنها راه دیگری قرار داده، و آن غذا دادن به فقرا است.(۲۸)
شیوه امام(ع) در بخشش طوری بود که حتی کسی که مورد جود امام رضا علیه السلام قرار میگرفت، ذرهای احساس شرمندگی نکند. نقل شده که ایشان در مجلسی با یاران خود مشغول صحبت کردن بودند، جمعیت زیادی در آن مجلس حضور داشتند که ناگهان مردی بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به حضرت سلام کرد و گفت: من مردی از دوستان پدران و نیاکان شما هستم. از حج برمیگشتم که خرجی خود را گم کردم، اگر شما به من کمک نمائید تا به وطنم برسم پولی که شما به من میدهی، از طرفتان صدقه خواهم داد. حضرت فرمودند: بنشین. بعد از مدتی که جمعیت پراکنده شدند و جز عدهی کمی باقی نماندند امام به اتاقشان میروند و بعد از مدت کمی بازگشتند و دستشان را از بالای در بیرون آوردند و پرسیدند آن مرد کجاست؟ مرد جواب داد من در حضور شما هستم.
ایشان فرمودند: این دویست اشرفی را بگیر و خرج کن، لزومی ندارد که از طرف من صدقه بدهی از نزد من خارج شو تا ترا نبینم و تو نیز مرا نبینی. بعد از رفتن آن مرد، فردی که در آنجا حضور داشت به امام رضا علیه السلام عرض کرد: شما نسبت به این شخص احسان و بخشش نمودید. علت این که فرمودید تا شما او را نبینید و او شما را نبیند چیست؟ ایشان فرمودند: از ترس این که مبادا شرمندگی در صورت او ببینم آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله) شنیدهاید که فرمودند: حسنه مخفیانه با هزار حج برابر است.(۲۹) این عمل امام (علیه السلام) ما را متوجه مطلبی میکند و آن این که اگر انسان وقتی چیزی به بینوایی یا سائلی میدهد بخشش نیست بلکه شکر نعمتی است که خداوند به او داده است. انسان تا موقعی که حقوق واجبش را نپرداخته در خطر بزرگی قرار دارد بخشش امام به خاطر دوستی کردن با دیگران نیست بلکه به خاطر شکر کردن نعمتهای خداوند است که به ایشان داده است.
همچنین نقل شده است شخصی به حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) گفت: به قدر جوانمردی خودتان به من عطا و بخشش کنید. ایشان فرمودند: این اندازه برای من مقدور نخواهد شد. او گفت: پس به اندازه مروت من عطا کن. حضرت فرمودند: این مقدار ممکن میشود پس از این جریان به غلام خودشان دستور دادند تا مبلغ ۲۰۰ اشرفی به او بدهند.(۳۰)
علاوه بر نیازمندان، سخاوت امام رضا علیه السلام شامل حال شاعران و دوستداران تواضع امام رضا چنان زیاد بود که زمانی که برای آن حضرت غذا میآوردند.
ایشان غلامان و خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره مینشاندند و با آنها غذا میخوردند. همچنین نقل شده زمانی که آن حضرت تنها میشدند همه خادمان و غلامان خوشان را از کوچک و بزرگ جمع میکردند و با آنان سخن میگفتند و با آنها انس میگرفتند به طوری که غلامان آن حضرت هیچ ترسی از ارباب و مولای خود نداشتند.(۳۱)
تواضع امام به اندازهای بود که بعضی مواقع مردم ایشان را نمیشناختند و از افراد معمولی تمییز نمیدادند. نقل شده است که روزی ایشان وارد حمامی میشوند مردی آن جا بود که ایشان را نمیشناخت به امام میگوید بیا مرا مشت و مال بده. حضرت شروع به مالیدن دست و پای او کردند زمانی که ایشان را شناخت عذر خواهی کرد ولی امام او را دلداری دادند.(۳۲)
ادب و تواضع امام رضا علیه السلام نسبت به دیگران به اندازهای بود که اگر فردی بر امام وارد میشد ایشان به خاطر احترام گذاشتن به آن فرد از جایشان برمیخاستند و او را در مناسبتترین مکانها جا میدادند.(۳۳)
در روزی که ایشان مسموم شدند و در آن روز به شهادت رسیدند بعد از این که نماز ظهر را خواندند به فردی که نزدیکشان بود فرمودند: مردم (منظور اهل خانواده کارکنان و خدمتگزارانشان بودند) غذا خوردهاند؟ آن فرد جواب داد: آقای من در چنین وضعیتی کسی میتواند غذا بخورد؟ در این لحظه که امام علیه السلام متوجه میشوند کسی غذا نخورده، مینشینند و دستور آوردن سفرهای را میدهند همه را سر سفره دعوت میکنند و آنها را یکی یکی مورد محبت قرار میدهند.
یکی از اصول مشترک در زندگانی امامان که همواره در زندگی آنها مشاهده گردیده صبر و مقاومت است. این بزرگواران الگوی بزرگ صبر و قهرمان مقاومت بودند.
در بررسی زندگی امام رضا علیه السلام میبینیم که ایشان نیز همچون دیگر امامان نمونه کامل این صفت اخلاقی بودند. شاید بتوان از موقعیتهای دشواری که ایشان با آن رو به رو شدند زمانی که مأمون این بزرگوار را به خراسان دعوت کرد نام برد.
ایشان برای وداع خانه خدا به مکه رفتند لحظه جدایی آن حضرت از فرزندش ابی جعفر محمد بن علی جواد (علیه السلام) بود که ایشان با دلی استوار و مطمئن به قضا و قدر الهی این مصیبت را تحمل کردند شکیبایی و بردباری آن حضرت در دوره خلافت مامون در برابر سیاستها مرموز و پشت پرده او به ویژه جریان ولایتعهدی درجه صبر و تحمل آن حضرت را برای ما آشکار میکند.(۳۴)
امام رضا (ع) در دوران زندگیشان و زندانی بودن پدر بزرگوارشان مکرر سعه صدر از خود نشان میدادند و مراقب اهل و عیال پدر ارجمندشان بودند. ایشان اهل حلم و شکیبایی بودند. در برابر افرادی که با ایشان ستیزه و نزاع داشتند حلم و صبر میورزیدند. در برابر دهن کجیهای دیگران سعی میکردند سکوت کنند. افرادی بودند که نسبت به ایشان بیاحترامی میکردند. اما این بزرگوار در برابر آنها خاموشی را انتخاب میکردند.(۳۵)
بهترین تعریف درباره سخاوت، بیان امام رضا علیه السلام است که فرمودند:
انسان سخاوتمند از غذای دیگران میخورد تا از غذای او بخورند، ولی انسان بخیل از غذای دیگران نمیخورد تا از غذای او نخورند.
سراسر مدت سی و پنج سال امامت امام موسی کاظم علیه السلام با حوادث و فراز و نشیبهای سیاسی آمیخته بود. بیشتر زندگانی ایشان در زندانهای هارون الرشید سپری شد. امام رضا علیه السلام در تمامی مدتی که امام کاظم علیه السلام زندانی بودند دستیار و پشتوانه استوار پدر در حوادث سیاسی فرهنگی بودند. شریک غمها و رنجهای پدرشان بودند هرگز در برابر قدرتطلبان هوس باز، خودشان را تسلیم نکردند. ایشان راه پدر را ادامه دادند و مردم را به شدت از یاری رساندن و کمک به خلفای طاغوتی دور میکردند. چون امام کاظم علیه السلام بیشتر عمر شریفشان در زندانها سپری شد، امام رضا علیهالسلام به عنوان فرزند ارشد مسئول نگهداری خانواده ایشان بودند، ایشان در این مدت طوری از خانوادهشان مراقبت کردند، که اجازه ندادند کسی به آنها بیاحترامی کند، نهایت احترام را به آنها میگذاشتند و خطرات دشمنان را از آنان دور میکردند.
علاقه حضرت به خانوادهشان در محبتی که به امام جواد علیه السلام داشتند نیز قابل ملاحظه است. قبل از تولد امام جواد علیه السلام فردی به امام رضا علیه السلام میگوید شما کودکان را دوست دارید پس از خداوند بخواهید که پسری به شما عطا کند. حضرت فرمودند: خداوند پسری به من خواهد داد که وارث من میشود هنگامی که اباجعفر علیه السلام متولد شدند، حضرت در طول شب گهواره ایشان را حرکت میدادند و با او بازی میکردند. امام فرزندشان را آن قدر دوست میداشتند که شب را نمیخوابیدند و گهواره امام جواد علیه السلام را حرکت میدادند. به ایشان عرض شد آیا مردم با پسرانشان چنین رفتار میکنند؟ حضرت فرمودند: این پسر مانند عامه مردم نیست به دنیا آمدن و رشد نمودن او مانند ولادت پدران پاکش است.(۳۶)
رفتار امام با فرزندشان امام جواد(ع) آن قدر محبتآمیز و توام با احترام بود که ایشان را به نام صدا نمیزدند بلکه بیشتر با کنیه مورد خطاب قرارش میدادند. به عنوان مثال میفرمودند: «ابوجعفر برای من نوشته است و من برای ابوجعفر نوشتم.»(۳۷) به این ترتیب میخواست ایشان را احترام و تمجید کنند.
نمونه دیگر علاقه و وابستگی امام رضا(ع)، محبتی بود که به حضرت معصومه(س) داشتند.
امامان با مردم نشست و برخاست داشتند و در تعاملات اجتماعی به نیکوترین صورت با آنان برخورد مینمودند. این سیره چنان نیکو بود که با الگو قرار دادن آنان ما میتوانیم روش صحیح برخورد اسلامی با افراد گوناگون را بیاموزیم.
با بررسی آِیات در مییابیم برخورد با انسانهای مختلف باید هماهنگ و متناسب با روحیه آنها باشد خداوند عزوجل در قرآن فرموده است:
محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم (۳۸)؛ محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سخت و شدید و در میان خود مهربانند.
در آیه دیگری چنین فرموده:
یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم (۳۹)؛ ای پیامبر با کافران و مجاهدان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر.
از این آیات چنین نتیجهگیری میشود که برخورد قرآن و اسلام با انسانهای مختلف فرق میکند. در بعضی جاها دستور به برخورد نیک و پر محبت میدهد، «با مردم سخن نیک بگویید»(۴۰) و در جای دیگر دستور به برخورد میانه میدهد: «محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.»(۴۱)
امام رضا (ع) به عنوان اسوه کانون مهر و عاطفه نسبت به بندگان خدا بود. در زیارت آمده است: السلام علی الامام الرئوف؛ (سلام بر امام و پیشوای با رافت و مهربان) این لقبی است که از طرف خداوند به ایشان داده شده است. ایشان بیشترین محبت و مهربانی را نسبت به مردم و اهل خانه و خدمت گزارانشان داشتند. در روزی که ایشان مسموم شدند و در آن روز به شهادت رسیدند بعد از این که نماز ظهر را خواندند به فردی که نزدیکشان بود فرمودند: مردم (منظور اهل خانواده کارکنان و خدمتگزارانشان بودند) غذا خوردهاند؟ آن فرد جواب داد: آقای من در چنین وضعیتی کسی میتواند غذا بخورد؟ در این لحظه که امام علیه السلام متوجه میشوند کسی غذا نخورده، مینشینند و دستور آوردن سفرهای را میدهند همه را سر سفره دعوت میکنند و آنها را یکی یکی مورد محبت قرار میدهند.(۴۲)
ایشان در جایی که مربوط به شخص خودشان بود بزرگترین گذشتها، عالیترین ایثارها و بیشترین محبت را نسبت به دیگران داشتند. رفتار عملی امام رضا علیه السلام نشانه انسانی کامل و نمونه است که هیچ علاقهای به دنیا و ظواهر آن ندارد.
اگر فردی حتی کوچکترین خدمتی برای امام رضا(ع) انجام میداد، ایشان نهایت تشکر و قدردانی را به جا میآوردند و حتما خدمت آن فرد را جبران مینمودند. آن حضرت به مستضعفان و گرفتاران توجه خاصی میکردند، اگر آنها گرفتاری و ناراحتی داشتند، سعی میکردند مشکل آنان را حل کنند. زیاد بودند افرادی که در سایه یاری رسانیهای امام علیه السلام به خیری دست یافتند.
**************************************************************
پینوشتها:
۱- از اصحاب رضا علیه السلام بود.
۲- محمدباقر مجلسی، المکتبة الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۱، ص ۹۰ -۹۱، علی بن عیسی، الاربلی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۵۶ – ۱۵۷.
۳- ابن بابویه، صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، علی اکبر غفاری، ج ۱، ص ۶۲۸.
۴- از یاران و معاصران امام رضا علیه السلام بود.
۵ - علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۵۷.
۶ -ر.ک باقر شریف، قرشی، پژوهشی دقیق در زندگی علی بن موسی الرضا، سیدمحمد صالحی، تهران، دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۲، ص ۵۹-۶۰.
۷ - ر.ک محمدبن محمد، مفید ارشاد، هاشم رسولی محلاتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۳۷۲ – ۳۷۳.
۸- ر.ک باقر شریف، قرشی، پژوهشی دقیق در زندگی امام رضا علیه السلام ، ج ۱، ص ۵۷.
۹ - ر.ک سیدهاشم ، رسولی محلاتی، مجموعه آثار نخستین کنگره جهانی حضرت رضا، ناشر کنگره امام رضا، ص ۴۲۵- ۴۲۶.
۱۰ - ابن بابویه، صدوق عیون اخبارالرضا، علی اکبر غفاری، ج ۲، ص ۴۳۵.
۱۱- ابن بابویه، صدوق، عیون اخبارالرضا، علی اکبر غفاری، ج۲، ص ۵۷۳.
۱۲ - همان، ج ۲، ص ۴۲۱.
۱۳ - محمدباقر مجلسی، بحارالنوار، ج ۴۹، ص ۹۲-۹۳ .
۱۴- ر.ک. حسین عمادزاده، مجموعه زندگانی چهارده معصوم ، ص ۱۰۶۴.
۱۵- ر.ک. ابن بابویه، صدوق، عیون اخبار الرضا، علی اکبر غفاری، ج۲، ص ۴۳۱-۴۳۲.
۱۶ - ر. ک . محمدتقی، مدرسی، امامان و جنبشهای مکتبی، حمیدرضا آژیر، چاپ اول ۱۳۶۷، مشهد، آستان قدس رضوی، ص ۲۸۱.
۱۷- ر.ک . ابن بابویه، صدوق، عیون اخبار الرضا، علی اکبر غفاری، ج ۲، ص ۴۲۰ .
۱۸- ر. ک. ابن بابویه، صدوق، عیون اخبار الرضا، علی اکبر غفاری، ج ۲، ص ۴۰۲.
۱۹ - ر.ک. محمدتقی، مدرس، امامان و جنبشهای مکتبی، ص ۲۴۸.
۲۰ - گماشته ودایی مامون .
۲۱- ر.ک. ابن بابویه صدوق، عیون اخبارالرضا، علی اکبر غفاری، ج ۲، ص ۴۲۱ .
۲۲-ر.ک. ابن بابویه صدوق، عیون اخبارالرضا، علی اکبر غفاری، ج۲، ص ۴۲۱.
۲۳- ر.ک. محمد محمدی اشتهاردی، اصول اخلاقی امامان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۵۳.
۲۴- ر.ک. همان، ص ۵۴.
۲۵- ر.ک. محمدباقر مجلسی، بحارالنوار، ج ۴۹، ص ۱۰۲.
۲۶- ر.ک. محمد امین، سیره معصومان، حجتی کرمانی، سروش، ۱۳۷۴، ص۱۵۰.
۲۷- سوره بلد، آیه ۱۱.
۲۸- ر.ک. مجلسی، محمدباقر، بحارالنوار، ج ۴۹، ص۹۷، حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص ۱۰۶۵
۲۹- ر.ک. مجلسی، محمدباقر، بحارالنوار، ج ۴۹، ص۱۰۱ -۱۰۰.
۳۰- ر.ک. مجلسی، محمدباقر، بحارالنوار، ج ۴۹، ص۱۰۰.
۳۱ - محمد امین، سیره معصومان، علی حجتی کرمانی، ص ۱۴۹.
۳۲- محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۹ ، ص ۹۹، محمدجواد، فضل الله، تحلیل از زندگی امام رضا علیهالسلام، ص ۴۳.
۳۳ - محمدجواد فضل الله، تحلیلی از زندگانی اما م رضا علیه السلام، ص ۴۵.
۳۴ - ابن بابویه، صدوق، عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۵۲۶.
۳۵ - عمادالدین حسین، اصفهانی مشهور به عمادزاده، مجموعه زندگانی ۱۴ معصوم، ص ۱۰۶۴.
۳۶- محمدباقر، بهبهانی، جواد الائمه، ترجمه ابراهیم سلطانی نسب صیام، اول ذیقعده، ۱۳۸۱، ص ۱۷.
۳۷- باقر شریف، قرشی، پژوهشی دقیق در زندگانی امام رضا علیه السلام، ۱۳۸۲، ج۱، ص ۵۱، ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۵۹۶.
۳۸- سوره فتح، آیه ۲۹.
۳۹- سوره توبه، آیه ۷۳.
۴۰- سوره بقره، آیه ۸۳.
۴۱- سوره فتح، آیه ۲۹.
۴۲- ابن بابویه، صدوق، عیون اخبارالرضا، علی اکبر غفاری، ج ۲، ص ۴۹۸.
السَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلیّ ابنِ موسَی ألرِّضَا ألمُرتَضٰی
به مناسبت عید بزرگ غدیر
ضمن تبریک عید امامت و ولایت بهمت کانون خادمیاران رضو ی شهر کیان
اقدام به نمایش و باز خوانی غدیر وکاروان غدیر نمودند.
دراین مراسم باشکوه علاوه بر شرکت مردم آن شهر از دیگر شهر های مجاور نیز حضور پیدا کردند
روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
مکان : در جوار امامزاده برگزار خواهد شد.
کانون خادمیاران شهر کیان
سیره امام رضا (ع) در میزبانی کریمانه از مهمان یکی از ابعاد سبک زندگی مومنانه است که باید الگوی همه عاشقان حضرت در میزبانی از مهمانان باشد.
تعالیم پربار اسلام، ریشه در شئون مختلف زندگی بشری دارد و برای حیات آدمی، برنامه ای فراگیر و جامع ارائه می دهد. از جملة این موضوعات، آداب مهمانی است که در آیات قرآنی به اشکال گوناگون به این پرداخته شده است. در این یادداشت به سیره امام رضا (ع) در میزبانی کریمانه از مهمان و آداب مهمان داری از منظر آن حضرت می پردازیم.
رعایت حال میزبان
یکی از اصول کلی آداب میهمانی عدم تکلف برای میزبان و رعایت حال اوست. در این زمینه امام رضا (ع) می فرماید: مردی، امیرالمؤمنین(ع) را به خانه خود دعوت کرد، حضرت فرمود: میآیم در صورتی که سه کار را به عهده بگیری و بپذیری. پرسید: آن سه کار چیست؟ فرمود: از خارج منزل چیزی برایم نیاوری، در منزل چیزی از من پنهان نکنی و بر خانواده خود تنگ نگیری و سهم خوراک آنان را کم نکنی. او قبول کرد، علی(ع) هم دعوتش را پذیرفت.
پذیرایی از میهمان
در روایات و احادیث هم مکرراً به امر اطعام و میهمانداری سفارش شده است. این مسئله در سیره و رفتار امام رضا (ع) به گونه جالب توجهی اتفاق افتاده و آن حضرت با سیره عملی خود به اهمیت پذیرایی از مهمان اشاره کرده است.
ابوهاشم جعفری گوید: در مجلس امام رضا (ع) نشسته بودم که بسیار تشنه شدم اما هیبت امام مانع شد در مجلس و حضور آن بزرگوار آب درخواست نمایم. خود حضرت آبی طلبید و یک جرعه از آن نوشید. آن گاه فرمود: ای ابوهاشم! بنوش که آب خنک و گوارایی است و من هم نوشیدم. پس از مدتی بار دیگر تشنه شدم. حضرت نگاهی به خدمت کار کرد و فرمود: شربتی از آب خاکه قند سویق را تر کن، آن گاه شکر بر آن بپاش، سپس فرمود: ای اباهاشم، بنوش! زیرا این تشنگی را برطرف می سازد؛ در این روایت نکاتی قابل توجه است.
یکی از آن ها عبارت است از این که نشان دهنده علم غیب و کرامت امام رضا (ع) که از حالت درونی افراد باخبر می باشد. دیگر اینکه آن حضرت به فکر مهمان و برطرف کردن حاجت اوست. هم چنین بیانگر تواضع آن حضرت است که تا این اندازه در پذیرایی مهمان اهتمام می ورزد.
مهمان نوازی
روزی امام رضا (ع) میهمانی را دعوت کرد و با احترام، مهمان خود را به داخل خانه آورد. پس از پذیرایی، با هم به گفت وگو پرداختند. در میان سخن آنان، باد چراغ را خاموش کرد. مهمان بی درنگ از جای خود برخاست که آن را روشن کند، ولی امام دست او را گرفت و نشانید و مانع شد که او از جایش بلند شود. سپس خود برخاست و چراغ را روشن کرد و دوباره کنار او نشست و برای این که مهمان ناراحت نشود با لبخندی به او فرمود: ما خاندانی هستیم که دوست نداریم مهمان خود را به کار بگیریم و او را به زحمت بیندازیم.
رعایت سادگی در پذیرایی
یکی از جلوههای مردم دوستی امام رضا (ع) این بود که سعی می کرد هرگز تنها غذا نخورد بلکه همگان را به خوردن غذا فرا می خواند.
مردی از اهل بلخ روایت کرده که من در سفر خراسان، همراه حضرت رضا (ع) بودم. روزی سفره غذا طلبید. همه غلامان از سیاه و سفید را کنار سفره جمع کرد. عرض کردم: فدایت شوم مناسب تر بود که سفره این ها را جداگانه بیندازید. در پاسخ فرمود: ساکت باش! همانا خدای همه ما یکی است، مادر ما یکی است، پدر ما یکی است و پاداش هر کسی بستگی به کردار او دارد.
پذیرایی در واپسین لحظات
یاسر خادم می گوید :در روزی که امام رضا (ع) مسموم شده بود و در همان روز درگذشت، پس از اینکه نماز ظهر را گزارد، به من گفت: ای یاسر، مردم (اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران) چیزی خوردند؟، گفتم: آقای من چه کسی می تواند غذا بخورد، با این که شما در چنین حالتی هستید. در این هنگام امام راست نشست و فرمود: سفره را بیاورید و همگان را بر سر سفره فراخواند و کسی را فروگزار نکرد و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار داد. هنگامی که همگان غذا خوردند، امام بیهوش افتاد.
حق میهمان
اسلام در گرامی داشتن مهمان بسیار موشکاف است تا آنجا که در تعالیم حیات بخشش آمده است که وقتی مهمان وارد میشود، به او کمک کنید، اما برای رفتن از منزل به او کمک نکنید، مبادا تصور کند که مایل به رفتن او هستید. در حدیثی دیگر عبدالله بن مهران گوید: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی گفت: خدمت حضرت رضا (ع) رسیدم. صفوان بن یحیی و محمد بن سنان هم با من بودند. مدتی در خدمت آن جناب نشستیم. آن گاه حرکت کردیم. امام فرمود: ای احمد شما بنشین. من هم بار دیگر نشستم. آن حضرت با من شروع به سخن کرد. من مسائلی از آن جناب پرسیدم و آن حضرت پاسخ می گفت تا این که مدتی از شب گذشت. هنگامی که تصمیم گرفتم از منزلش بیرون شوم فرمود: ای احمد! می روی یا می مانی؟ عرض کردم: قربانت گردم هرگونه اراده فرمایی عمل خواهم کرد. فرمود: در این جا بمان. اکنون همه مردم خوابیده اند و پاسبانان در شهر گردش می کنند. حضرت برخواست و به اطاق دیگری رفت. من هنگامی که دیدم امام از اطاق بیرون شد، سجده شکر به جا آوردم و گفتم: حجت خداوند برای من ارزش قائل شده و مرا از میان دوستان انتخاب کرده و در منزل خود نگهداشت. هنوز در سجده شکر بودم که دیدم با صدای پای خود مرا متوجه ساخت و من برخاستم. دست مرا گرفت و فشار داد و سپس فرمود: ای احمد! علی (ع) به دیدن صعصة بن صوحان رفت. هنگامی که از منزل او بیرون می شد فرمود: ای صعصعه! به برادرانت افتخار نکن که من به عیادت تو آمده ام. اینک از خدا بترس و متوجه اعمال خود باش.